دختر نوجوان چالوسي با اهداي عضو به هفت نفر زندگي دوباره بخشيد.
به گزارش خبرگزاري فارس، با اهداي هفت عضو بدن سيده زهرا ميرميران نوجوان 15 ساله اهل روستاي سينواي چالوس در پي مرگ مغزي، هفت هموطن زندگي دوباره يافتند.
سيدضياءالدين ميرميران پدر سيده زهرا در گفتوگو با خبرنگار فارس با بيان اينكه دخترم هيچگونه سابقه بيماري نداشت، گفت: حدود ساعت 10 شب بود كه از ناحيه دست راست احساس بيحسي كرد ترس او ما را برآن داشت تا سريع او را به بيمارستان برسانيم.
وي اظهار داشت: با توجه به اينكه نوشهر ميهمان بوديم او را به اورژانس بيمارستان اين شهر رسانديم، در اورژانس توسط پزشك عمومي معاينه و بستري شد، در مسير كل دست و پاي راستش بيحس شد و موجب شد تا با ويلچر او را به بخش منتقل كنيم.
اين پدر داغدار ادامه داد: دكتر دارويي در سرم ريخته و به او تزريق كرد، منتظر بوديم تا حالش بهتر شود اما سيده زهرا بيتابي ميكرد گويا تيك عصبي بزرگي نيز از ناحيه سمت چپش ايجاد شده بود، كم كم به لكنت افتاد طي مدت 35 تا 40 دقيقه به لكنت شديد افتاد و توانايي حرف زدن نداشت، عدم سرعت عمل پرسنل و پزشكان نوشهر موجب آزارمان ميشد، هرچه اصرار ميكرديم اگر حالش بد است به ما بگويند تا سريعا اسباب انتقالش را فراهم كنيم اما بسيار خونسرد عمل ميكردند.
وي خاطرنشان كرد: دكتر عمومي تشخيص فشار عصبي داده بود اما پزشك متخصص در پي انجام آزمايش مشكوك به مرگ مغزي شد كه دستور داد تا متخصص مغز و اعصاب بياورند، در پي تماس با يكي از پزشكان چالوس ايشان با بيان اينكه با بيمارستان نوشهر قرارداد ندارد گفت كه بيمار را به بيمارستان طالقاني چالوس منتقل كنيم با توجه به اين امر و نيز عدم وجود سي تي اسكن در نوشهر سيده زهرا را توسط آمبولانس به چالوس منتقل كرديم.
ميرميران تصريح كرد: در مسير حالش وخيمتر شد، خون 50 درصد مغزش را فرا گرفته بود، خونريزي كه پس از سه دقيقه بسيار خطرناك است اما چهار ساعت از اين اتفاق گذشته بود، در حالي كه ميتوانستند خونريزي را كنترل و يا بيمار را سريعا منتقل كنند، بارها گفتيم اگر مشكل حاد است بگذاريد بيمار را ببريم اما پاسخي ندادند.
وي بيان داشت: زماني كه به چالوس رسيديم ساعت دو نيمه شب بود، پس از انجام سي تي اسكن خونريزي شديد مغزي محرز شد، دكتر متخصص هم با بيان اينكه خونريزي مغزي كرده گزارش را نوشت و رفت.
پدر سيد زهرا ادامه داد: پزشك متخصص ديگري را خبر كردند، وي گفت هرچه سريعتر بايد جراحي شود اما چون آنژيوگرافي نداريم بايد به يك شهر ديگر منتقل شود، دكترها تاكيد كردند مسير تهران با توجه به وخامت حال زهرا خطرناك است و سريعا او را به بابل يا ساري منتقل كنيم، با وجود تاكيد دكتر در اين باره همكاري لازم صورت نگرفت، دوباره او را به نوشهر منتقل كردند، گفتيم خودمان آمبولانس ميگيريم و شما فقط با بابل يا ساري هماهنگ كنيد.
وي اظهار داشت: در پي تماس با ساري گفتند بيمار زير 40 سال قبول نميكنيم و متصدي آنژيوگرافي بابل هم در مرخصي بسر ميبرد، ساعت 10 صبح بود، با آمبولانس شخصي تماس گرفتيم و متاسفانه آنها هم انتقال بيمار به تهران را منوط به اجازه بيمارستان دانستند، فرودگاه نوشهر هم پرواز تهران نداشت، رايزني كرديم كه با هلي كوپتر او را منتقل كنيم اما گفتند فقط براي امداد و نجات و حوادث غيرمترقبه اقدام ميكنيم، با دفتر امام جمعه چالوس و استانداري براي هليكوپتر رايزني انجام داديم، امام جمعه هم با نماينده مجلس صحبت كردند اما اعلام كردند به دليل شرايط نامساعد جوي امكان پرواز هليكوپتر نيست، ساعت از ظهر گذشته بود و از اورژانس 115 آمبولانس گرفته و با رضايت شخصي بيمار را به بيمارستان آسيا تهران منتقل كرديم، سريعا زهرا را به اتاق عمل بردند، با اينكه پزشك احتمال پنج درصد ميداد اما جراحي روي او انجام شد، پزشك جراح به ما گفت در چالوس اصلا نيازي به آنژيو نداشتيد و بايد سريعا سرش را شكافته و خون را بيرون ميكشيدند، بعد از عمل علائم حياتي او رو به افول رفت.
سيدكيا ميرميران عموي زهرا نيز گفت: پزشك به من گفته بود مرگ مغزي او قطعي است و بايد تنها به خدا توكل كرد، 10 شب مرگ حتمي مغزي را به ما گفتند، اعلام كردند برحسب اعتقادات 12 ساعت در آي سي يو او را نگه ميدارند و چون مرگ مغزي اوليه است اميد به خدا را از دست نميدهيم، ظهر فردا نمايندگان بيمارستان مسيح مركز پيوند اعضا به بيمارستان مراجعه كرده و از من خواستند تا با پدر زهرا صحبت كنم، شرايط سختي بود، به امام زمان متوسل شدم و از او خواستم خود به گونهاي در دل برادرم و همسرش بياندازد تا من حامل چنين پيامي نباشم.
* از هر 100 مرگ مغزي تنها سه خانواده تصميم به اهداي عضو ميگيرند
وي تصريح كرد: پزشك ميگفت از هر 100 مرگ مغزي تنها دو سه خانواده تصميم به اهداي عضو ميگيرند و در اين بين مرگ مغزي نوجوان نيم درصد احتمال ميرود، هيچ اجباري نيست و ما تنها با رضايت والدين اقدام ميكنيم، پزشكان تصاويري در اين ارتباط نشانم دادند كه چگونه ميتوان به بيماران ديگر جان دوباره داد، امام زمان هم كمك كرد و هنگامي كه نمايندگان بيمارستان مسيح با برادرم صحبت كردند او قبول كرد و به اتفاق همسرش رضايتنامه را امضا كردند، از ما خواستند او را شب به بيمارستان مسيح منتقل كنيم، صحبت از اهداي عضو اين عمل خداپسندانه بود اما در كمال ناباوري خودمان بايد تمام كارهاي ترخصي را انجام ميداديم، 2 ميليون نقد و 5 ميليون چك حامل از ما گرفتند كه بيمار را به بيمارستان مسيح ببريم، با آن اوضاع روحي خودمان دوندگي تمام كارهاي ترخيص را براي انتقال به بيمارستان مسيح و اهداي اعضا برعهده داشتيم.
پدر زهرا نيز ادامه داد: پزشكان بيمارستان مسيح هم به مرگ مغزي مطمئن شدند، قلب زهرا ساعت دو صبح به يك جوان 22 ساله وراميني پيوند خورد. علاوه بر قلب دخترم كبد، دو كليه، ريه، مغز استخوان و قرنيه او هم براي پيوند به نيازمندان اعضا منتقل شد، ما اين كار را تنها براي رضاي خدا و جان بخشيدن به بيماران نيازمند انجام داديم چراكه زهراي ما ديگر امكان بازگشت نداشت، او 15 ساله و از دانشآموزان ممتاز مدرسه شهيد هاشمينژاد سينوا بود.
* اگر لازم باشد همه اعضاي بدنم را هديه ميكنم
نكته قابل توجه اينكه زهرا در دفترچه يادداشت روزانهاش در سؤالي كه اگر كسي تنها با خون شما امكان زندگي داشته باشد به او اهدا ميكنيد نوشته بود اگر لازم باشد همه اعضاي بدنم را هديه ميكنم، هرچند ما بسيار اندوهگين و افسردهايم كه او از پيش ما رفت اما خرسنديم كه توانستيم به هفت بيمار حيات دوباره ببخشيم تا حس كنيم زهرا زنده است.